ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

حسین جنّتی

گیرم از این قماش کسی جابه‌جا شده است
این تاج و تخت کهنه بسی جابه‌جا شده است

رنگی عوض شده است، ولی فتنه‌ها یکی است
حیران مشو که بوالهوسی جابه‌جا شده است

آزادی از نگاه تو ای ساده‌لوح چیست؟
از دید ما فقط قفسی جابه‌جا شده است

عمرت چو باد می‌گذرد فکر چاره باش
چشمی به هم زدی، ارسی جابه‌جا شده است

فریاد می‌زنی و به جایی نمی‌رسد
آهی کشیده‌ای، نفسی جابه‌جا شده است

غمگین مباش ای دل از این رُفت‌وروب‌ها
بادی وزیده است و خسی جابه‌جا شده است

حسین جنّتی

روح من خواست که از جسم من آید بیرون
دید به‌تر که به شکل سخن آید بیرون

گشت تا راه برون‌رفت بیابد آن گاه
مصلحت دید چو شعر از دهن آید بیرون

شعر تَر، حاصل یک عمر صبوری کردن
داغ صد لاله که از یک چمن آید بیرون

قسمت چاه و زلیخاست اگر یوسف من
دور از چشم پدر از وطن آید بیرون

شعر آن است چو عیسی اگر از مرده گذشت
شاد و سرمست ز بند کفن آید بیرون

حسین جنّتی

فکر سرسبزی از آن روز به باغم آمد
از هم‌آن روز که باران به سراغم آمد

لطف یک پنجره باز نصیبم شد و بعد
نور، بی‌پرده به آغوش اطاقم آمد

نور در نور شد آیینه و دیوار و زمین
بس که خورشید به پابوس چراغم آمد

گرد خاکستر اندوه از این خانه گریخت
شعله، مستانه به تجدید اجاقم آمد

بعد از آن غصّه که از دست خزان دید دلم
لاله با دشت به هم‌دردی داغم آمد

از هم‌آن روز که ابری شدم و باریدم
از هم‌آن روز که باران به سراغم آمد

حسین جنّتی

ابرها آمده‌اند از پی درمان شدنم
منتهی می‌شود این درد به باران شدنم

نگذارید که یک کوچه‌ی بن‌بست شوم
نگذرید از من و از خیل خیابان شدنم

باغ سرسبز خیالم ولی از ترس تبر
چند روزی است که در فکر بیابان شدنم

گرگ‌ها پیرهنم را که دریدند چه‌قدر
گریه کردند به افسانه‌ی کنعان شدنم

آن نسیمم که در اوهام و خیالات خودم
سخت در وسوسه‌ی شورش و طوفان شدنم

کفر می‌بارد از این شعر ولی می‌دانم
تازه در حال عقب‌گرد و مسلمان شدنم!

حسین جنّتی

غم گندم، خطر «باز»، کبوتر این است
کم‌ترین دردسر داشتن پر، این است

دام را دید کبوتر ولی از وحشت «باز»
با خودش گفت: فرود آی که به‌تر این است

گر چه از پشت زدن، رسم جوان‌مردان نیست
غم نداریم اگر خصلت خنجر این است

اوّلین درس پیمبر شدنش بود، عجب
یوسف آموخت ته چاه، برادر این است

معنی تخته‌ی توفان‌زده در ساحل چیست؟
آخر کشتی در موج شناور، این است

شعله، آهسته به خاکستر حیرت‌زده گفت:
غم نخور، عاقبت سرو و صنوبر این است