مست اگر باشی در آغوشت خدایی میکنم
خاک را سرشار عرش کبریایی میکنم
دل به دریا میزنم در موج مویت هر چه باد
بادبان روسریات را هوایی میکنم
باد بود این که دل من را چونآن کاهی ربود
عاشقی با چشمهای کهربایی میکنم
در بساطم گر چه چیزی نیست اما عشق هست
من تو را مهمان یک فنجان چایی میکنم
هر چه غم سویم اشاره میکند من را ببین
در کنارم چون تویی بیاعتنایی میکنم
آن قدر ترد و ظریفی که فقط با بوسهای
گل میاندازم تنت را و حنایی میکنم
مینویسم با زبانم بر کف پایت غزل
چون پلنگی خونچشان، آهوستایی میکنم
شادمانه روی ابر بالشم پر میکشم
مثل یک گنجشک احساس رهایی میکنم
شب گذشت و رفتی از پیش من اما باز هم
آرزوی این که «در خوابم بیایی» میکنم