بی من خوشی، وگر نه از آن تو میشدم
جان میسپردم آخر و جان تو میشدم
گفتم که مُردم از غم و گفتی به حرف نیست
ای کاش من حریف زبان تو میشدم
معشوق روزگار غزلهای ناب! کاش
همعصر شاعران زمان تو میشدم
ای عمر چندروزهی دنیا! بدون عشق
تا کی اسیر سود و زیان تو میشدم؟
پا بر سرم گذاشتی اکنون که آمدی
ای مرگ داشتم نگران تو میشدم
تنها ستارهی شب تارم، شبت به خیر
تار است بی تو لیل و نهارم، شبت به خیر
ای سر به شانههای رقیبان گذاشته
کی سر به شانهات بگذارم؟ شبت به خیر
تو در کنار کیستی امشب که سالهاست
غیر از غم تو نیست کنارم، شبت به خیر
بسیار زخم بر دل خونم زدی و آه
تا صبح میشود بشمارم... شبت به خیر
هر چند بی تو تاب نمیآورم، برو
هر چند بی تو خواب ندارم، شبت به خیر
رفتی اگر چه وقت خداحافظی نبود
دیگر نشد بهانه بیارم، شبت به خیر