ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

علی‌رضا بدیع

یا حضرت عبّاس! بگو محتشم‌ات را
از جوهره‌ی علقمه پر کن قلم‌ات را
 
جاری شود از دامنه‌اش چشمه‌ای از خون
بر دوش بگیرد اگر الوند غم‌ات را

یک دست تو در آتش و یک دست تو بر آب
دندان به جگر گیر و به پا کن علم‌ات را

آن جا که علی اصغر شش‌ماهه شهید است
شاعر یله کن قافیه‌ی درد و غم‌ات را
 
بی‌نیزه و بی‌اسب بماناد؛ که بی‌دست
چون باد برآشوب که دشمن همه بید است
 
بگذار گشایش‌گر این واقعه باشی
بر علقمه قفلی ا‌ست و دست تو کلید است
 
ابروی ترک‌خوردة عبّاس... خدایا
شقّ‌القمر از لشکر ابلیس بعید است
 
بر نیزه سر توست که افراشته گردن؟
یا سرخ‌ترین سوره‌ی قرآن مجید است؟
 
روزی که سر از ساقه‌ی هر نیزه بروید
در عالم عشّاق عزایی‌ است که عید است
 
بایست قلم گردد اگر از تو نگوید
دستی که نویسنده‌ی این شعر سپید است
 
شمشیر کن از فرط جنونت قلم‌ات را
چون قافیه‌ی باخته‌ی شعر یزید است
 
چون قافیه‌ی باخته‌ی شعر یزید است
شمشیر کن از فرط جنونت قلم‌ات را
 
یا حضرت عبّاس! قدم رنجه کن، آرام
بگذار به چشمان ملائک قدم‌ات را...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد