ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

حامد عسکری

ای دلبری‌ات دلهرۀ حضرت آدم
پلکی بزن و دلهره‌ام باش دمادم

پلکی بزن از پلک تو الهام بگیرم
تا کاسۀ تنبور و سه‌تاری بتراشم

هر ماه ته چاه نشد حضرت یوسف
هر باکره‌ای هم نشود حضرت مریم

گاهی عسلم گم شدن رخش بهانه است
تهمینه شود همدم تنهایی رستم

تهمینه شود بستر لالایی سهراب
تهمینه شود یک غم تاریخی مبهم

تهمینۀ من ترس من این است نباشد
باب دلت این رستم بی رخش پر از غم

این رستم معمولی ساده که غریب است
حتا وسط ایل خودش در وطنش بم

ناچاری از این فاصله‌هایی که زیادند
ناچارم از این مردن تدریجی کم کم

هر جا بروم شهر پر از چاه و شغاد است
بگذار بمانم... که فدای تو بگردم

من نارون صاعقه‌خورده، تو گل سرخ
تو سبز بمان، من بدرک، من به جهنم

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:00

راحت شعر میگی از زبانت معلومه گاهی هم دلت نمیاد از واژه های مکشوفه ی خودت به راحتی عبور کنی آما تجربه ی زیسته ی شما در شعرهات نمود دراه و به هم حسی باهات رسیدم رفیق .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد