به معنی زیستن باشد که نزد دوست جان بازی
حقیقت مردن آن باشد که دور از دوستان میری
اگر تو زندگی خواهی دل از جان و جهان بگسل
نیابی زندگی تا تو، ز بهر این و آن میری
مقام تو ورای عرش و از دونهمّتی خواهی
که چون دونان در این عالم، ز بهر یک دو نان میری
به نوعی زندگانی کن که راحت یابی از مردن
ببین چون میزیای امروز، فردا آن چنان میری
اگر مشتاق جانانی چو مُردی زیستی جاوید
و گر عشقی دگر داری ندانم تا چه سان میری؟
عراقی! گفتنت سهل است ولیکن فعل میباید
و گر تو هم از آنانی، به مُردن هم چنان میری