ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

حبیب حسن‌نژاد

آسان نبود با تو اگر هم‌محل شدم
برگشتم از هویّت خود، در تو حل شدم
 
از هر چه کوه، یک سر و گردن بلندترــ
بودم؛ به دامن‌ات که رسیدم، کُتل شدم
 
بارید گیسوان تو بر شانه‌های من
گفتی: «مرا بپوش!»، سراپا بغل شدم
 
من خاکِ سرد بودم و تب کردم از جنون
بوسیدمت چنان، که به آتش بدل شدم...
 
عابد به پارسایی و عاقل به عافیت
من لب زدم به لیلی و ضرب‌المثل شدم
 

 
مشغول مُثله کردنِ خود بودم از ازل
از خویش تکّه تکّه بُریدم‌ـ غزل شدم

نظرات 1 + ارسال نظر
علی یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:27

سلام خواندن این شعر مرا امیدوار کرد که شاعران قدرتمندی در سرزمین من نفس می کشند. اگه ممکنه بیوگرافی شاعررا بذارین. دستتان درد نکند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد