چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور
من عاشقم به دیدنت از تپههای دور
من تشنهام به رد شدنت از قلمروام
آهو بیا و رد شو از این دشت سوت و کور
رد شو که شهر گل بدهد زیر ردِّ پات
اردیبهشت هدیه بده ضمن ِهر عبور
آوارهی نجابت چشمان شرجیات
توریستهای نقشه به دستِ بلوند و بور
هرگاه حین گپ زدنت خنده میکنی
انگار «ذوالفنون» زده از «اصفهان» به «شور»
دردی دوا نمیکند از من ترانههام
من آرزوی وصل تو را میبرم به گور
مرجان ببخش «داش اکلت» رفت و دم نزد
از آن چه رفت بر سر این دل، دل صبور
تعریف کردم از تو، تو را چشم میزنند
هان! ای غزل بسوز که چشم حسود کور
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
خیلی از وبلاگتون خوشم اومد! انتخاب اشعارتون واقعا عالیه!