ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

سیروس عبدی

در کار جهان هیچ‌کس ابهام ندارد
تنها غم عشق است که فرجام ندارد

ما سوخته‌ها طعمه‌ی هم‌واره‌ی عشقیم
این آتش کهنه هوس خام ندارد

از روز و شبم جز تو ندارم خبر ای ماه
دیوانگی من سحر و شام ندارد

بگذار که با یاد تو غافل شود از تو
این مرغک وحشی خبر از بام ندارد

هر چند پریشان ولی آسوده‌ترینم
دیوانه، غم گردش ایام ندارد

ماییم و غمی کهنه‌تر از روز نخستین
تا سلسله‌ی درد سرانجام ندارد

بگذار چموشانه رهایم کنی ای دل
بگذار بگویند: دلی رام ندارد

بگذار برای همه بی‌واسطه باشی
مانند شرابی که غم جام ندارد

آرامش مرداب برای تو عذاب است
تو رودی و جریان تو آرام ندارد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد