ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

ابوالقاسم لاهوتی

ترسم آزاد نسازد ز قفس صیّادم
آن قدر تا که رود راه چمن از یادم

بس که ماندم به قفس، رنگ گل از یادم رفت
گر چه با عشق وی از مادر گیتی زادم

روز خوبی هم اگر داشته‌ام یادم نیست
گوییا یک‌سره از لانه به دام افتادم

آتش از آه به کاشانه‌ی صیّاد زنم
گر از این بند اسارت نکند آزادم

شور شیرین و شکرخنده‌ی دل‌داری نیست
ور نه من در هنر، استادتر از فرهادم

بارها دست اجل گشت گریبان‌گیرم
باز هم دامن عشق تو ز کف ننهادم

دگر این شیوه ز من پیش رقیبان ظلم است
من که بی چون و چرا هر چه تو گفتی دادم

گر چه باشد غم عالم به دل لاهوتی
هیچ کس در غم من نیست از آن دل‌شادم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد