ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
تکه یخی که عاشق ابر ِعذاب میشود
سر قرار عاشقی، همیشه آب میشود
به چشم فرش زیر پا، سقف که مبتلا شود
روز وصالشان کسی، خانهخراب میشود
کنار قلّههای غم، نخوان برای سنگها
کوه که بغض میکند، سنگ مذاب میشود
باغ پر از گُلی که شب نظر به آسمان کند
صبح به دیگ میرود؛ غنچه گلاب میشود
مریض چشمهای تو به علت نفوذ آب
به هر مطب که میرود زود جواب میشود
چه کردهای تو با دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که میکنم شعر حساب میشود