ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
گر رفتم ز دنیای شما دیوانهای کمتر
ور این کاشانه ویران گشت حسرتخانهای کمتر
اگر مستی ببخشد ساغر هستی برافشانش
و گر هستی دهد ای سرخوشان پیمانهای کمتر
زیان و سود عالم چیست از بود و نبود ما؟
به دریا قطرهای افزون، ز خرمن دانهای کمتر
تو شمع محفلافروزی و من پروانهای مسکین
تو روشن باش گر من سوختم پروانهای کمتر
اگر پیمانهام پر شد زیانی نیست یاران را
به بزم بادهنوشان گریهی مستانهای کمتر
حقیقت در نوای توست و در مینای می، ساقی
حدیث واعظان گر نشنوی افسانهای کمتر
چو کاری غیر بتسازی ز زاهد بر نمیآید
عبادتخانهای گر بسته شد بتخانهای کمتر
جزای خیر بادت در علاج من تغافل کن
در این ویرانهی عقلآشنا دیوانهای کمتر