ای خفته در نگاه تو جادو! چه میکنی؟
آشفتهدل! گرهزدهگیسو! چه میکنی؟
امسال هم گذشت و بهار تو بر نگشت
تنها و دلشکسته، لبِ جو چه میکنی؟
شبهای دلگرفته که خوابت نمیبرد
بیبوسه، بینفسنفسِ او چه میکنی؟
هی مانده در نگاه تو حسرت! چه میکشی؟
هی رفته از دل تو هیاهو! چه میکنی؟
بیهوده دشتهای خدا را قُرق نکن
حالا که رفته از دلت آهو، چه میکنی؟