ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

حسین جنّتی

دوباره شعبده کردیم و اشتباه در آمد
خدا به خیر کند، دیو از کلاه در آمد!

چه حکمت است؟ به هر تاجری که راه گشودیم
به جای ادویه از صندوقش سپاه در آمد!

مگر زمانه چه «رو می کند» به صفحه‌ی بازی،
که بخت ما همه چون «زنگیان» سیاه در آمد

دو خطّ اول دیباچه سوخت بل که گلستان،
ز بس نفس که فرو رفت دود آه در آمد!

همیشه قصه هم‌این بوده است و درد هم‌این است
همیشه شمر ز گودال قتلِ‌گاه در آمد

چه اعتبار کنم صوفیا به صافی صبحت؟
که شیخ نیمه‌شب از پشت خانقاه در آمد!

خبر چه بوده در این شهر؟ گزمه‌ها همه حیران
هر آن چه مست گرفتند پیک شاه در آمد!

بدان امید که بانگی زنند بر سر بامی
گذشت عمر و نزد لب کسی، «که ماه در آمد»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد