ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

محمد سلمانی

زیر پای هر درخت، یک تبر گذاشتیم
هر چه بیش‌تر شدند، بیش‌تر گذاشتیم

تا نیفتد از قلم، هیچ‌یک در این میان
روی ساقه‌های‌شان، ضرب‌در گذاشتیم

از برای احتیاط، احتیاطِ بیش‌تر
بین هر چهار سرو، یک نفر گذاشتیم

جابه‌جا گماردیم، چشم‌های تیز را
تا تلاش سرو را بی‌ثمر گذاشتیم

کارمان تمام شد، باغ قتل‌عام شد
صاحبانِ باغ را پشتِ در گذاشتیم

سوختیم و ریختیم، عاقبت گریختیم
باغِ گُر گرفته را شعله‌ور گذاشتیم

روزِ اوّلِ بهار، سفره‌ای گشوده شد
جایِ هفت‌سین‌مان، هفت سر گذاشتیم

در بیان شاعری، حرف اعتراض بود
هی نگو چرا نگفت، ما مگر گذاشتیم؟

این سؤال دختر کوچکم «بنفشه» بود
چندم‌این بهار را پشت سر گذاشتیم؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد