ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

حسنا محمدزاده

از نگاهت ریخت در جانم جنونی بندری
رد نشو از پای قایق‌های عاشق، سرسری

تو خلیج فارسی، من خاک ِسوزان کویر
با تو ایران می شوم- مهد شکوه و برتری-

چشم‌هایت مثل قهوه‌خانه‌های ساحلی
نیمه‌شب‌های زمستانی پُرند از مشتری

من برای جشن تو کل می‌کِشم اما چه سود
خیره می‌مانی به دخترهای پیراهن‌زری

کشتی بی‌سرنشینم را به دریا می‌برم
یک شب توفان‌زده، بی‌بادبان... بی‌روسری...

بعد ها دنبال من می‌آیی اما نیستم
در هوایت غرق خواهم شد شبی خاکستری

این همان کشتی است، افتاده کف دریا ولی
قصر جلبک‌ها شده در حیرت و ناباوری

خواستی از کوسه‌ماهی‌ها سراغم را بگیر
از هم‌آن‌هایی که روی دامنت می‌پروری

از جزیره‌های دورافتاده پیدا می‌شوم
نه نمی‌دانم چه داری بر سرم می‌آوری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد