ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
گیرم که گذارت به من افتاد... که افتاد
مرغی به هوای چمن افتاد که افتاد
از این همه باری که در آغوش درخت است
یک برگ به دامان من افتاد که افتاد
من تشنگی دشت و تو شوریدگی رود
آشوب به دشت و دمن افتاد که افتاد
سرمستی موجیم و در اندیشهی ساحل
دریای شراب از دهن افتاد که افتاد
ای کوه به ناکامی شیرین تو شادم
از شانهی تو کوهکن افتاد که افتاد
ای عشق چرا غم؟ سر تهمینه سلامت
از چشم همه تهمتن افتاد که افتاد
میرقصم و سرمست همآغوشی بادم
ای باد! بِوَز، پیرهن افتاد که افتاد
ای گور! مرا تنگ در آغوش خودت گیر
شرمنده چرایی؟... کفن افتاد که افتاد
مجتبیٰ فرد
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 ساعت 02:43