ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
در این محاکمه، تفهیم اتهامم کن
سپس به بوسهی کارآمدی تمامم کن
اگر چه تیغ زمانه نکرد آرامم
تو با سیاست ابروی خویش رامم کن
به اشتیاق تو جمعیتی است در دل من
بگیر تنگ در آغوش و قتلعامم کن
شهید نیستم اما تو کوچهی خود را
به پاس این همه سرگشتگی به نامم کن
شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم...
اگر که باب دلت نیستم حرامم کن
لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم
تو مرحمت کن و با بوسهای تمامم کن