ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ز دریچههای چشمم نظری به ماه داری
چه بلندبختی ای دل که به دوست راه داری
به شب سیاه عاشق، چه کند پری که شمعی است
تو فروغ ماه من شو که فروغ ماه داری
بگشای روی زیبا، ز گناه آن میندیش
به خدا که کافرم من ،تو اگر گناه داری
من از آن سیاه دارم به غم تو روز روشن
که تو ماهی و تعلّق به شب سیاه داری
تو اگر به هر نگاهی ببری هزارها دل
نرسد بدان نگارا که دلی نگاهداری
دگران روند تنها به مثل به قاضی اما
«تو اگر به حُسن دعوی بکنی گواه داری»
به چمن گلی که خواهد به تو ماند از وجاهت
تو اگر بخواهی ای گل کَمش از گیاه داری
به سر تو «شهریارا» گذرد قیامت و باز
چه قیامت است حالی که تو گاهگاه داری