ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
اینجا بمان، تمام جهان عاشقت شدند
تنها نه من، زمین و زمان عاشقت شدند
ای برهی سفید! به غیر از شبان تو
یک گله گرگ، زوزهکشان عاشقت شدند
منصورها به شوق تو بالای دارها
رفتند و با صدای اذان عاشقت شدند
سنتور و نی، تنبک و دف، مست میزنند
«ماهور» و «شور» و «جامهدران» عاشقت شدند
در «رودکی» و «کلهر» و «لطفی» نشستهای
چنگ و کمانچه، تارزنان عاشقت شدند
حتی خدایگان به تنت غبطه میخورند
آیات در یقین و گمان، عاشقت شدند