ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

مهدی فرجی

می‌توانی بروی قصه و رویا بشوی
راهی دورترین نقطه‌ی دنیا بشوی

ساده نگذشتم از این عشق، خودت می‌دانی
من زمین‌گیر شدم تا تو، مبادا بشوی

آی! مثل خوره این فکر عذابم می‌داد؛
چوب ما را بخوری، ورد زبان‌ها بشوی

من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم
من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی


دانه‌ی برفی و آن قدر ظریفی که فقط
باید از این طرف شیشه تماشا بشوی

گره‌ی عشق تو را هیچ کسی باز نکرد
تو خودت خواسته بودی که معما بشوی

در جهانی که پر از وامق و مجنون شده است
می‌توانی عذرا باشی، لیلا بشوی

می‌توانی فقط از زاویه‌ی یک لبخند
در دل سنگ‌ترین آدم‌ها جا بشوی

بعد از این مرگ، نفس‌های مرا می‌شمرَد
فقط از این نگرانم که تو تنها بشوی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد