ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

رضا سیرجانی

ناز ابروی‌تان که با اخمش، می‌کند با نگاه من بازی
اخم، یعنی که عاشقی امّا... ظاهراً دلخوریّ و ناراضی

مثل هر پنج‌شنبه آمده‌ام تا به خواجه تفألی بزنم
نیمکت‌های حافظیه مرا، می‌بَرَد تا خیال‌پردازی:

صورتت روی شانه‌ام انگار، حسّ سرلشگری به من داده
ماه، جای ستاره می‌بندد، شانه‌های ِلباس ِسربازی

گر چه سرباز ساده‌ای هستم، با تو اسکندرم، نمی‌بینی؟!
حکم کن  تا دوباره در تاریخ، تخت‌جمشید را براندازی

دست روی سرم بکش بانو! نمره‌ی دو به من نمی‌آید!
باز در گوش من بخوان: «یک روز قول دادی که مرد می‌سازی»

حوضِ ماهی سعدیه این بار، قدر یک سکّه کوچکم کرده
تا تو برگردی و مرا از پشت، توی عکس خودت بیندازی

خواجه! شاخه نبات یعنی این، امتحان کن ببین چه شیرین است!
طعم ِلب‌های ِدختری بعد از صرفِ فالوده‌های ِ شیرازی

رنگ پیراهن ِ مرا در باد... قدّ و بالای سبزتان می‌بُرد
راست‌قامت بمانی ای شیراز! تا به این سرو ناز می‌نازی

نظرات 1 + ارسال نظر
مهشید یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 22:55 http://www.luxfa.ir

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد