ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

حسن دلبری

دیری‌ست آن که گنبد دوّار بی‌صداست
حق با تو بود عشق فقط مال قصّه‌هاست
 
در قطب بی‌تلاطم این کوچه یخ زدیم
آتش‌بیار معرکه‌ی عاشقی کجاست؟
 
شهری که نرده دور دل مردمش کشید
شهری که از لبش گل یک خنده برنخاست
 
شهری که در برابر هر «دوست دارمت»
یک چوب دار بر سر هر کوچه‌اش به پاست
 
با من بگو چه گونه به گوشش فرو کنم
این نکته را که عشق؛ ابَرخلقت خداست
 
دل‌مردگی‌ست آن‌چه در این خانه زنده است
بیگانگی‌ست آن‌که در این کوچه آشناست
 
این‌جا که فهم مردم ما پرسه می‌زند
هفتاد کوچه مانده به آغاز ابتداست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد