ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
نمیرنجم اگر کاخ مرا ویرانه میخواهد
که راه عشق آری طاقتی مردانه میخواهدکمی هم لطف باید گاهگاهی مرد عاشق را
پرنده در قفس هم باشد آب و دانه میخواهدچه حسن ِاتفاقی! اشتراک ما پریشانی است
که هم موی تو هم بغض من، آری شانه میخواهد
تحمل کردن قهر تو را یک استکان بس نیست
تسلی دادن این فاجعه، میخانه میخواهد
اگر مقصود تو عشق است پس آرام باش ای دل
چه فرقی میکند میخواهدم او یا نمیخواهد