داغم، ولی به جرعهای از آب قانعم
باغم، به روشنایی مهتاب قانعم
بیداریام کنار تو ممکن نبوده است
حالا به چشمهای تو در خواب قانعم
چشم تو صحن مسجدی آرام و دوردست
میآیم و به گوشهی محراب قانعم
گیسوی تابدار تو تاب از دلم ربود
یک عمر با هماین دل بیتاب قانعم
شیرین تویی و مبدأ شعرم لبان توست
تَر کن لبی که با غزلی ناب قانعم