ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
با همه خوب و بدت... با همه پیچیدگیات
درک این مساله که بی تو بمیرم ساده است
توی تنهایی و تب، اَشهد خود را خواندم
خانهام بی تو پر از بغضِ «موذنزاده» است
رفتنت خواب بدی بود دلم میخواهد
که از این خواب پریشان بپرم گریه کنم
از خودِ صبح فقط منتظرم شب برسد
تا پتو را بکشم روی سرم گریه کنم
گفته بودی که ترانههام خاکستریاند
که چرا ذوق تو از شعر و غزل کم کرده
اولاً عشق به اندازهی کافی تلخ است
ثانیاً غصهی تو پاک کلافهم کرده
با خودت فکر کن آخر تو نباشی چه کسی
توی کافه وسط دود مرا نقد کند
بی تو این شاعر بدبخت، ماه دمِ بخت
در خیالات خودش با چه کسی عقد کند؟
●
بی خداحافظ و بی بدرقه و بی موقع
فکر کن این همه با هم، غم سنگینی داشت
مثل کمارزشیِ دستهگلی مصنوعی
عشق در زندگیات، جنبهی تزیینی داشت
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 16 مردادماه سال 1393 ساعت 17:32