ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
نه رقص بیارادهی چینهای دامنم
نه رد بوسهای که به جا مانده بر تنم
نه تاج گل، نه تور، نه پیراهن سفید
نه رنگ تازهای که به موهام میزنم
چیزی به جز خیال تو باعث نمیشود
گاهی به یاد داشته باشم که یک زنم
وقتی که هستی و شب و روزم پر از غم است
وقتی تو را نداشته باشم چه میکنم؟
ای بادها! چهگونه به من یاد میدهید
این خانه را به عطر تن او بیآکنم؟
ای ابرها که روی سرش چتر میشوید
از روشنایی تن او دل نمیکنم
•
گاهی بتاب، طعم دهانم عوض شود
لیموی باغ میوهی خاموش و روشنم!
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 27 شهریورماه سال 1393 ساعت 00:28